شكست تيم كوك
دقيقاً مانند استيو بالمر كه پس از بيل گيتس مايكروسافت را اداره كرد تيم كوك از مجموعه مهارتهايي كه جابز داشت بيبهره بود. وي به طور خاص توسط جابز انتخاب شده بود تا مطمئن شود كه قدرت بنيانگذار اپل را دست كم نميگيرد و او را كنار نميگذارد. او همانند بالمر،عملا سزاوار چنين جايگاهي بود اما نه كاريزماي جابز را داشت و نه مديري بود كه بتواند همانند او روي محصول تمركز كند.
همچنين، آنچه كه كوك در ابتدا در كامپاك آموخته بود – گرچه حتي در آنجا نيز شخصيت بزرگي نبود – او را وادار كرد تا فكر كند كه جابز علي رغم موفقيت، پول و تلاشها را هدر ميدهد. اين درحالي بود كه كامپك شكست خورد و هيچ يك از شركتهاي ديگر كه از مدلهاي مشابه استفاده ميكردند از نظر سود يا ارزش در حد اپل نبودند. مدل استاندارد صنعتي بسيار متفاوت از مدل اپل بود. استراتژي صنعت هدف قرار دادن محصولات بود. اپل خطوط توليد را ساده نگه داشت. هم هزينههاي توليد و هم موجودي را به ميزان زيادي كاهش داد و در عوض هزينههاي زيادي را صرف تلاش براي افزايش تقاضا كرد. رويكرد صنعت به تنوع زياد محصول منجر شد اما فرصتي براي فعاليتهاي مهم افزايش تقاضا فراهم نكرد.